هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و هجران معشوق شکایت می‌کند و از غم و اندوه ناشی از این جدایی می‌نالد. او از بی‌وفایی معشوق و ستم‌هایش گله دارد و خود را دردمند و درمانده توصیف می‌کند. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که در این جهان پر از غم، تنها همدمش غم است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، مفاهیمی مانند غم، اندوه و شکایت از بی‌وفایی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۰۳۶

پشتم ز فراق شد خم
کم نیست ز دیده روز و شب نم

شد ریش دلم ز نیش هجران
جز وصل توأش مباد مرهم

آخر مددی که جان غمگین
آمد به لب ای نگارم از غم

این آتش سوزناک هجران
خونابه ز دیده راند هردم

می بینم و با من وفاجوی
از جور و جفا نمی کنی کم

بنیاد ستم نهاده ای باز
بر ما بگذشت و بگذرد هم

چون چشم تو ناتوان بماندم
چون زلف تو کار رفته درهم

از یار و دیار دور گشتم
بر خاک مذلّت اوفتادم

گویند که همدمی نداری
ما را به جهان غمست همدم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.