هوش مصنوعی: این متن شعری است که درد و رنج ناشی از فراق و دوری از معشوق را بیان می‌کند. شاعر از بی‌صبری، غم و اندوه، و زخم‌های عاطفی ناشی از این جدایی سخن می‌گوید و اظهار می‌کند که جز لطف معشوق چیزی نمی‌خواهد. او از بی‌توجهی معشوق و نرسیدن به وصال گلایه می‌کند و حالتی از ناامیدی و درماندگی را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد. درک کامل این شعر نیاز به بلوغ عاطفی و آشنایی با ادبیات غنایی دارد.

شمارهٔ ۱۰۵۱

بی رخت صبر از این بیش ندارم چه کنم
تا به کی عمر در این غصّه گذارم چه کنم

این چنین خسته ز ایام فراقت که منم
خون دل در غمت از دیده نبارم چه کنم

گر تو را هست به جای من دلخسته کسی
من بجز لطف تو ای دوست ندارم چه کنم

چون ز هجران تو ای دوست ز پای افتادم
دست از خون دل خود ننگارم چه کنم

ز گل وصل تو بویی به مشامم نرسید
دایم از هجر تو مجروح ز خارم چه کنم

شب و روز و گه و بی گه ز غمش گریانم
فارغ از حال من خسته نگارم چه کنم

ای که بی جرم بشد خاطرت آزرده ز من
زاریم شد ز حد و سخت نزارم چه کنم

در جهان چون نبود دولت وصلت یک دم
به غمت روز و شبی گر نگذارم چه کنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.