هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلباختگی به معشوق سخن می‌گوید. او ابتدا قصد دارد از عهد یار جفاکار بگذرد، اما یاد وصال معشوق او را از این تصمیم منصرف می‌کند. شاعر خود را مانند ذره‌ای در برابر آفتاب زیبایی معشوق می‌داند و بیان می‌کند که حتی بهشت و حورالعین را به خاک کوی معشوق ترجیح می‌دهد. در ادامه، معشوق از او می‌پرسد که چرا از خرمن او خوشه‌چینی می‌کند و شاعر در پاسخ، عشق و دلباختگی خود را به معشوق بیان می‌کند و از زنجیر زلف معشوق و شوق وصال او سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۰۶۰

گفتم که عهد یار جفاجوی بشکنم
یاد وصالش آمد و بگرفت دامنم

از مهر روی خوب تو چون ذرّه ز آفتاب
سرگشته در هوای تو ای دلستان منم

سر درنیاورم به بهشت برین و حور
چون گشت خاک کوی تو جانا نشیمنم

آن ماه دلستان ز سر عجب و ناز گفت
او خوشه چین چرا شده آخر ز خرمنم

دادم جواب کای بت دلخواه نازنین
در سر چو نور دیده و جانی تو در تنم

پای دلم مقید زنجیر زلف تست
تا کی دو دست شوق ز هجران به سر زنم

بازآی تا به دامن وصلت زنم دو دست
جان جهان فدای رخ آن صنم کنم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.