هوش مصنوعی: شاعر در این متن به توصیف عشق و اشتیاق خود به معشوق می‌پردازد. او از دیدن گل‌ها و زیبایی‌های طبیعت یاد معشوق می‌افتد و از درد فراق و اشتیاق به وصال سخن می‌گوید. همچنین، از زیبایی‌های معشوق مانند زلف و خال او یاد می‌کند و بیان می‌کند که همیشه در خیال اوست.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۰۶۳

شدم به طرف گلستان که تا گلی چینم
ز سرو قامت دلدار درد برچینم

دلم ببرد و به رخسار خویش پرچین کرد
نهاد سلسله بر ما ز زلف پرچینم

به گرد باغ بسی طوف می کنم باری
گلی به رنگ تو در بوستان نمی چینم

حکایت بت چینی همی شنیدم گوش
نظر ز دیده بیفتاد بر بت چینم

تو رخ به رخ نه و از شاه مات ایمن باش
که من به دولت وصل تو عرصه برچینم

به چین زلف جهانی تو کرده ای پرچین
که از خطای دو چشمت همیشه پرچینم

همیشه خال رخ دوست در خیالم بود
که گر به دست دل افتد چو دانه برچینم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.