هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق نافرجام و فراق یار مینالد. او از نداشتن یار، طاقت، صبر و رضایت به غیر سخن میگوید و از جفاهای معشوق شکایت میکند. با این حال، همچنان عاشق و وفادار است و دلبستگیاش به معشوق را ابراز میدارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند جفا و فراق ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.
شمارهٔ ۱۰۶۵
نه یاریی دهدم بخت تا رخت بینم
نه طاقتی که دمی در فراق بنشینم
نه صبر آنکه برآرم دمی نفس بی تو
نه آنکه غیر تو خواهم کسی که بگزینم
دلم ببردی و آنگاه قصد جان کردی
مکن مکن که منت دوستدار دیرینم
من از تو دست ندارم به تیغ بیزاری
اگر جفا به سر آید هزار چندینم
تویی چو سرو روان پیش ما دمی از لطف
بیا که درد از آن قامت تو برچینم
نسوخت بر من بیچاره هیچکس را دل
به غیر شمع که می سوزد او به بالینم
به غمزه ی چو سنانم مریز خون به ستم
مزن به تیر جفا ز ابروان پرچینم
اگر تو رخ به رخم می نهی به اسب مراد
وگر نه عرصه وصلت بگو برچینم
نمی رود بجز از کوی تو دلم جایی
که کرده ای دل مسکین ز زلف پرچینم
نه طاقتی که دمی در فراق بنشینم
نه صبر آنکه برآرم دمی نفس بی تو
نه آنکه غیر تو خواهم کسی که بگزینم
دلم ببردی و آنگاه قصد جان کردی
مکن مکن که منت دوستدار دیرینم
من از تو دست ندارم به تیغ بیزاری
اگر جفا به سر آید هزار چندینم
تویی چو سرو روان پیش ما دمی از لطف
بیا که درد از آن قامت تو برچینم
نسوخت بر من بیچاره هیچکس را دل
به غیر شمع که می سوزد او به بالینم
به غمزه ی چو سنانم مریز خون به ستم
مزن به تیر جفا ز ابروان پرچینم
اگر تو رخ به رخم می نهی به اسب مراد
وگر نه عرصه وصلت بگو برچینم
نمی رود بجز از کوی تو دلم جایی
که کرده ای دل مسکین ز زلف پرچینم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.