۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶۶

نام تو قوّت دل و دینم
نظری کن به من که مسکینم

غم ایام بر دلم باریست
بس گران وز زمانه غمگینم

من ندانم چرا زمانه چنین
کمری بسته است بر کینم

فلک بی وفا بگو تا چند
جان بسوزی به جور چندینم

این جفاها که می کشیم از تو
جمله از بخت خویش می بینم

یک زمان از زمانه دم نزنم
که نه دردی ز غصّه برچینم

گوییا مادر زمانه مرا
کرده آن بی حفاظ نفرینم

که دلت خوش مباد از دوران
غصّه بر جان شدست برچینم

زآنکه گشتم به عرصه چون شه مات
نیک سرگشته همچو فرزینم

تا به چند ای فلک تو بنشانی
گرد هجرانش بر جهان بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.