۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶۸

با درد عشقت درمان نخواهم
با سور زلفت سامان نخواهم

فردوس اعلی گر می دهندم
باشد که من بی جانان نخواهم

با رنگ رویت گل خار باشد
با سرو قدّت بستان نخواهم

ای نور دیده بازآ کزین بیش
از روی خوبت حرمان نخواهم

روز فراقت شبها ندارد
شبهای وصلت پایان نخواهم

زین بیش جانا از درد هجران
من چشم خود را گریان نخواهم

در عهد وصلت ای نور دیده
جز جان شیرین قربان نخواهم

بر آتش هجر ای جان شیرین
مسکین دلم را بریان نخواهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.