هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، از درد عشق و هجران معشوق شکایت می‌کند و ابراز می‌دارد که هیچ چیز حتی فردوس اعلی را بدون معشوق نمی‌خواهد. او از زیبایی‌های معشوق مانند زلف و قامت بلندش یاد می‌کند و التماس می‌کند که معشوق بازگردد تا دیگر از دیدن رویش محروم نباشد. شاعر همچنین از شب‌های بی‌پایان وصال و روزهای سخت فراق سخن می‌گوید و عهد می‌بندد که در راه عشق، جان شیرین خود را قربانی کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به کار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۰۶۸

با درد عشقت درمان نخواهم
با سور زلفت سامان نخواهم

فردوس اعلی گر می دهندم
باشد که من بی جانان نخواهم

با رنگ رویت گل خار باشد
با سرو قدّت بستان نخواهم

ای نور دیده بازآ کزین بیش
از روی خوبت حرمان نخواهم

روز فراقت شبها ندارد
شبهای وصلت پایان نخواهم

زین بیش جانا از درد هجران
من چشم خود را گریان نخواهم

در عهد وصلت ای نور دیده
جز جان شیرین قربان نخواهم

بر آتش هجر ای جان شیرین
مسکین دلم را بریان نخواهم
وزن: مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.