هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و عشق نافرجام می‌گوید. او بیان می‌کند که چگونه روزهای وصل را نشناخت و در نتیجه جان و جهان را از دست داد. مانند شکر در آب و موم از آفتاب، در فراق معشوق ذوب شده است. با وجود جفاهای معشوق، همچنان به عشق وفادار مانده و رنج سوختن را تحمل کرده است. در این حال، دوستان را از دشمنان نشناخته و در پی مهر و وفا اسب‌تازی کرده است. اما چون خیال معشوق در چشمش نمی‌گنجد، خانه دل را به او پرداخته است.
رده سنی: 15+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۱۰۷۸

قدر روز وصل تو نشناختیم
لاجرم جان و جهان درباختیم

چون شکر در آب و موم از آفتاب
در فراق روی تو بگداختیم

تا تو شمشیر جفا برداشتی
ما سپر در روی آب انداختیم

آتشی در خرمن ما زد غمت
با وجود سوختن درساختیم

در چنین حالی که ما را رو نمود
دوستان از دشمنان نشناختیم

ای بسا اسب وفا کاندر جهان
در پی مهر و وفایش تاختیم

چون خیالش در نمی گنجد به چشم
خانه دل را بدو پرداختیم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.