هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد فراق و دوری از معشوق میگوید و بیان میکند که چگونه در آتش دوری او سوخته و از جور روزگار و بیوفایی عزیزان رنج کشیده است. او به یاد لبهای شیرین معشوق، از چشمهٔ حیات نیز میگذرد و با وجود صدها رنج و درد، هرگز به وصال معشوق نرسیده است. در نهایت، قلبش تحمل هجران را ندارد و از شب هجران میگریزد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، پرداختن به موضوعاتی مانند فراق، رنج و بیوفایی نیاز به درک عاطفی بالاتری دارد.
شمارهٔ ۱۰۷۹
ما بی رخ تو دیده ز عالم بدوختیم
در آتش فراق جمالت بسوختیم
از جور روزگار و عزیزان بی وفا
چون یوسفی به درهم قلبی فروختیم
هردم که یاد آن لب چون نوش کرده ایم
از چشمه ی حیات چو آتش فروختیم
صد جامه در جهان ز غمت چاک کرده ایم
یک جامه از وصال تو هرگز ندوختیم
چون قلب دل تحمّل هجران تو نکرد
از پیش لشگر شب هجران گریختیم
در آتش فراق جمالت بسوختیم
از جور روزگار و عزیزان بی وفا
چون یوسفی به درهم قلبی فروختیم
هردم که یاد آن لب چون نوش کرده ایم
از چشمه ی حیات چو آتش فروختیم
صد جامه در جهان ز غمت چاک کرده ایم
یک جامه از وصال تو هرگز ندوختیم
چون قلب دل تحمّل هجران تو نکرد
از پیش لشگر شب هجران گریختیم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.