هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که دل و جان خود را به او بسته است. او از وصال معشوق می‌گوید و اینکه حاضر است جان خود را در این راه فدا کند. شاعر از زیبایی‌های معشوق مانند زلف پریشان و چشمان شهلا یاد می‌کند و اظهار می‌کند که با وجود بی‌توجهی معشوق، همچنان عاشق و وفادار است. او از معشوق می‌خواهد که رخساره خود را نشان دهد تا بتواند در صبحدم به او درود بفرستد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های ادبی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فداکاری در عشق و احساسات شدید عاشقانه برای سنین پایین‌تر مناسب نیست.

شمارهٔ ۱۰۸۰

تا دیده و دل در سر زلفین تو بستیم
واندر طلب وصل تو جان بر کف دستیم

در زلف پریشان تو مجموع گرفتار
وز نرگس شهلات نه مخمور و نه مستیم

ما وصل تو خواهیم که آیی بر آغوش
دیدار نمایی نه که خورشید پرستیم

برخاسته ای از سر مهرم چه توان کرد
با آنکه ز جان در غم روی تو نشستیم

هر چند نداری سر وصل من مسکین
ما از دل و جان بنده و مشتاق تو هستیم

بنمای تو خورشید جمال رخ خود را
در صبحدمی تا صلواتی بفرستیم

ما آب رخ خود به جهانی نفروشیم
چون خاک ره آخر چه سبب پیش تو پستیم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.