۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸۱

ما تو را دلدار خود پنداشتیم
وز تو چشم مردمیها داشتیم

تخم مهر رویت ای نامهربان
سالها در وادی جان کاشتیم

هرچه کردی با من از جور و جفا
گرچه آن بد بود نیک انگاشتیم

تا نهادی دل به مهر دیگران
ما امید از لطف تو برداشتیم

سالها تا رایت مهر و وفا
عاشقانه در جهان افراشتیم

چون جفا و جورت از حد درگذشت
کار خود را با خدا بگذاشتیم

گر به ناحق غمزه ات خونم بریخت
جانب حق را فرو نگذاشتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.