۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰۲

درد دل خویش با که گویم
درمان دل خود از که جویم

بی روی تو اوفتان و خیزان
سرگشته ی زلف تو چو گویم

جانم به لب آمد از فراقت
در جستن وصل چند پویم

بر حال دلم دهد گواهی
خوناب دو چشم و رنگ رویم

در شوق میان همچو مویت
از غصّه گداخته چو مویم

از خاک وجود ناشکیبا
گر کوزه گری کند سبویم

بر شادی دوست و رغم دشمن
من ترک وصال تو نگویم

تا چند تحمّل فراقت
آخر نه ز آهن و نه رویم

ای نور دو دیده چهره از غم
تا چند به آب دیده شویم

گر یار ز عشق خویش صد داغ
بر جان و دلم نهد چه گویم

از جمله مخلصان چه باشد
من بنده ی بندگان اویم

غیر از تو کسی دگر ندارم
ای از دو جهان تو آرزویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.