۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰۳

در راه عشق روی تو ما بی خبر رویم
مجنون صفت همیشه به کوه و کمر رویم

راهیست پیچ پیچ چو زلف بتان دراز
آن به بود که با رخ او در قمر رویم

بویی ز وصل او به مشامم نمی رسد
ای دل بیا که تا قدمی پیشتر رویم

دانی خدنگ غمزه دلدار قاتلست
در پیش ناوک غم او جان سپر رویم

چشمش بلای خلق جهانست چون کنم
شاید که از بلا قدری دورتر رویم

چون در دیار خویش نداریم رونقی
ای دل بیا بیا که به شهری دگر رویم

بنمای روی مهوشت ای عمر نازنین
تا از شعاع روی تو از خود بدر رویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.