۱۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱۰

چو با مهر رخ او آشناییم
چرا ای جان و دل از تو جداییم

تو سلطانی نظر کن سوی درویش
چو در کوی وصال تو گداییم

نه مرد عشق بازار تو بودیم
چه گونه با فراق تو برآییم

به خاک آستانت تشنه جانیم
به جست و جوی تو سرگشته ماییم

ز روی لطف کن در ما نگاهی
اگرچه چاکری را می نشاییم

بگو ای نور چشمم تا که رایی
ز روی بندگی چون ما تراییم

چرا بیگانگی ورزی تو با ما
چو از جان در جهانت آشناییم

چو دوران را ثباتی نیست محکم
بیا تا یک زمانک خوش برآییم

سعادت گر دهد یاری به وصلت
چو اقبال از در دولت درآییم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.