۱۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱۱

سرگشته در این عرصه ایام چو ماییم
فرزین صفت ای شاه به کوی تو گداییم

دردیست مرا در دل بیچاره و عمریست
تا از رخ جان پرورت ای دوست جداییم

هستی تو طبیب دل پردرد ضعیفم
از لطف جهان بخش تو محتاج دواییم

عشق تو چو کوهست و تن غمزده کاهی
آخر تو بگو چون به غم عشق برآییم

من خاک ره شوقم و تو سرو روانی
در حسرت بالای تو سرگشته چو ماییم

ماییم و نوای غمت و برگ غریبی
آخر نظری کن تو که بی برگ و نواییم

گر جان به اشارت طلبی از من مهجور
ما منتظر و بنده ی فرمان شماییم

گم کرده رهم لیک مرا گفت سروشی
از جاده مشو دور که ما راهنماییم

تو شاه جهانبانی و من مور ضعیفم
دربان تو را بنده درگاه نشاییم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.