هوش مصنوعی: شاعر از درد هجران و عشق نافرجام می‌نالد و از بی‌توجهی معشوق شکایت دارد. او از ناتوانی طبیبان در درمان درد عشق و از بی‌نصیبی خود سخن می‌گوید و آرزوی دیدار معشوق و شادکامی در کنار او را دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساسات پیچیده‌ای است که درک آن‌ها برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد هجران و عشق نافرجام ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد.

شمارهٔ ۱۱۱۴

به جان آمد دل از هجر حبیبان
ندارد طاقت جور رقیبان

ز عشق تو مرا دردیست در دل
نمی دانند درمانش طبیبان

نمی پرسی ز حال زارم آخر
نمی گویی شبی مسکین غریبان

چه خوش باشد شبی تا روز در باغ
ندای چنگ و بانگ عندلیبان

خصوصاً وقت گل در شادکامی
نشسته روی در روی حبیبان

نصیب من ز گل خارست باری
چرا گشتم چنین از بی نصیبان

اگر مجنون شوم از غم عجب نیست
که عشقت می برد آب لبیبان

نمی دانی جهانی در فراقت
گهی دامن درند و گه گریبان
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.