۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱۵

از درد منال ای دل چون نیست تو را درمان
هر درد بود در دل درد تو بود بر جان

هستی تو طبیب دل با کس نتوانم گفت
تو جانی و جان از دل چون درد کند پنهان

یا چاره دردم کن از وصل شبی جانا
یا دست به خونم کن و ز درد مرا برهان

هر چند بود مشکل دردی که دوایش نیست
این درد من مسکین پیش تو بود آسان

سامان نبود ما را از مایه سودایی
آن سر که در او سود است خود چون بودش سامان

آمد ز صبا بویی از گلشن جان باری
چون جنّت فردوس است امروز سرابستان

بسیار مخور غصّه چون عمر نمی ماند
داد طرب و شادی ای دل ز جهان بستان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.