هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف عشق و علاقه‌ی عمیق خود به معشوق می‌پردازد. او از شب‌های طولانی و سودای عشق سخن می‌گوید و امید به وصال را بیان می‌کند. شاعر خود را در مقابل معشوق ذره‌ای کوچک می‌داند و از درد هجران و نیاز به درمان دل‌شکسته‌اش می‌نالد. در نهایت، او معشوق را تنها پزشک دل خود می‌داند و درمان دردش را فقط در وصال او می‌جوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۱۳۵

شبی چو زلف سیاهت دراز و بی پایان
سودا مهر رخ خوب تو در آن پنهان

دمید صبح سعادت ز مطلع امّید
بیاض روی چو خورشید یار داد نشان

به پیش مهر رخش همچو ذرّه ای بودم
ربودم و به فلک برد مهر او ز جهان

بیا و گرنه دل من ز غم به جان آید
که صبر از رخت ای دوست بیش ازین نتوان

به وصل خود بنوازم شبی که می دانی
به جان رسید مرا دل ز شدّت هجران

بهر طریق که کردم نصیحت دل خویش
چه چاره چون که دل من نمی برد فرمان

تویی طبیب دل من به غور دردش رس
که نیستش بجز از روز وصل تو درمان
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.