هوش مصنوعی: این متن بیانگر درد و رنج عاشقی است که در فراق معشوق خود روز و شب را به سختی می‌گذراند. او معشوق را پادشاه جهان می‌داند و از او التماس نظری به دل‌های سوخته می‌کند. شاعر از بی‌وفایی و بی‌مهری معشوق شکایت کرده و از سوختن جان و جهان در غم او می‌گوید. در نهایت، از درد فراق و اشک‌های بی‌پایان خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و احساسات شدید ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۱۳۶

بس روز به عشق تو بریدیم بیابان
بس شب به غم هجر تو بردیم به پایان

تو پادشه کون و مکانی به حقیقت
آخر نظری کن به دل تنگ گدایان

ای دل نشنیدی تو که در عهد غم او
رحمت نبود در دل بی مهر و وفایان

ای دل به نثار قدم آن بت مهوش
ما را نبود هیچ بجز دیده گریان

جان در غم او سوخت و جهان در غم او شد
باشد که کند یک نظری بر دل بریان

در درد فراق رخت ای مایه روحم
خون می رود از دیده غم دیده چو باران

چون جان و جهان در سر کار غم او شد
بر خون من خسته چرا گشت شتابان
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.