۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۵۶

از شب وصلت دل ما شاد کن
یک دمک آشفته دلان یاد کن

داد دلم چون ندهی دلبرا
کیست که گفت این همه بیداد کن

بنده ز جانت شده ام رایگان
بهر خدا از غمم آزاد کن

بلبل جان وقت گل آمد خموش
از چه شدی، ناله و فریاد کن

روز زمستان بشد و از بهار
گشت جهان خرّم و دل شاد کن

گر ندهد کام دلت روزگار
رو به در شاه جهان داد کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.