۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۵۹

دمی در کوی درویشان گذر کن
به حال زار مسکینان نظر کن

اگرچه سرو نازی بر لب جوی
دمی ناز ای پسر از سر به در کن

دلا در پیش آن ابرو و غمزه
دل و جان جهانی را سپر کن

شبی در کلبه احزان گر آید
نثار از دیدگان بر وی گهر کن

وگر گوهر به چشمش در نیامد
ز دیده سیم بار و رخ چو زر کن

وگر دستت نگیرد در شب وصل
برو در کوی هجرانش سفر کن

وگر برگیرد از تو دل دلارام
هوای کوی دلداری دگر کن

جوابم داد دل گفتا که جانا
برو درس وفای او ز بر کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.