هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عاشقانه است که در آن شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای غنی، عشق و اشتیاق خود را به معشوق بیان میکند. او از عناصر طبیعت مانند سرو، سمن، گل، و لاله برای توصیف زیباییهای معشوق استفاده میکند و احساسات عمیق خود را به نمایش میگذارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده است که درک آن ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم عاطفی و احساسی آن برای مخاطبان با سن بالاتر مناسبتر است.
شمارهٔ ۱۱۷۶
ای به بالا سرو نازی ای به رخ همچون سمن
عاشقان مشتاقت از جان میل کن سوی چمن
تا فرو ریزد گل از بار از احیای روی تو
تا نشیند از خجالت سرو بر خاک دمن
گر به بستان بگذری یک دم به طرف جویبار
از حیای قدّت افتد لرزه اندر نارون
نرگس ار چشم تو بیند سر به بالا کی کند
گر دهانت باز بیند غنچه نگشاید دهن
گر بنفشه زلف شبرنگ تو را بیند عجب
گر نبوسد از ادب او خاک پایت را چو من
لاله را گر یک نظر افتد به رنگت نشکفد
وز خجالت عارضت از بر فرو ریزد سمن
غمزه ی سرمست اگر برهم زنی با زلف و خال
بی شک ای جان در سپاه زنگبار افتد شکن
دیده ی یعقوب نابینا شود بینا یقین
گر صبا آرد نسیمی سوی او از پیرهن
بی رخت چشمم نمی بیند جهان بازآی زود
روشنای دیده ی ما شمع جمع انجمن
گر بشیر از مصر آید سوی کنعان بی خبر
گلشن فردوس گردد زان خبر بیت الحزن
سرو قدّش را بگفتم سر مکش از ما ولی
با وجود قامتش از ما نمی آید سخن
گر به خاکم بگذری با مهر با ما یک زمان
از دل خاکم بیابی بوی مهر خویشتن
چشم مستت را بگو رحمی بکن بر عاشقان
در جهان تا کی شود زان فتنه ها خون ریختن
عاشقان مشتاقت از جان میل کن سوی چمن
تا فرو ریزد گل از بار از احیای روی تو
تا نشیند از خجالت سرو بر خاک دمن
گر به بستان بگذری یک دم به طرف جویبار
از حیای قدّت افتد لرزه اندر نارون
نرگس ار چشم تو بیند سر به بالا کی کند
گر دهانت باز بیند غنچه نگشاید دهن
گر بنفشه زلف شبرنگ تو را بیند عجب
گر نبوسد از ادب او خاک پایت را چو من
لاله را گر یک نظر افتد به رنگت نشکفد
وز خجالت عارضت از بر فرو ریزد سمن
غمزه ی سرمست اگر برهم زنی با زلف و خال
بی شک ای جان در سپاه زنگبار افتد شکن
دیده ی یعقوب نابینا شود بینا یقین
گر صبا آرد نسیمی سوی او از پیرهن
بی رخت چشمم نمی بیند جهان بازآی زود
روشنای دیده ی ما شمع جمع انجمن
گر بشیر از مصر آید سوی کنعان بی خبر
گلشن فردوس گردد زان خبر بیت الحزن
سرو قدّش را بگفتم سر مکش از ما ولی
با وجود قامتش از ما نمی آید سخن
گر به خاکم بگذری با مهر با ما یک زمان
از دل خاکم بیابی بوی مهر خویشتن
چشم مستت را بگو رحمی بکن بر عاشقان
در جهان تا کی شود زان فتنه ها خون ریختن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.