۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹۰

بگشای در رحمت بر روی من مسکین
بردار ز لطف خود غم را ز دل غمگین

غمگین دل بیچاره بی کس شد و سرگردان
تا چند چنین باشی سرگشته دمی بنشین

بنشین ز هوس تا کی در گرد جهان گردی
فارغ شو ازین معنی وین عرصه دمی برچین

بر چین سر زلفش پر چین شده این دلها
چون بلبل شوریده بر روی گل رنگین

رنگین چو گل رویش نشکفت به بستانها
چون صورت زیبایش هرگز نبود در چین

در چین شده ابرویش با ما ز چه رو باشد
از روی خطا چشمش افتاده به ما چندین

چندین چه کنی یارا این جور و جفا بر ما
تا چند توان کردن این اسب جفا را زین

در زین قدش چندین ای شاه جهان آرای
رخ بر رخ جانم نه من با تو ندارم کین

کین از چه سبب داری با این دل شوریده
پیوسته مرا داری سرگشته تو چون فرزین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.