۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹۱

بلبل شوریده زندان بر نتابد بیش ازین
جان من هجران جانان بر نتابد بیش ازین

رحمتی بر من کن و بر درد بی درمان من
درد من دوری ز درمان بر نتابد بیش ازین

آدم سرگشته در حیرت سرای خاکدان
فرقت دیدار رضوان برنتابد بیش ازین

بوسه ای ده ز آن لب لعلت که جان خضر من
اشتیاق آب حیوان برنتابد بیش ازین

این دل سرگشته ی چون گوی در میدان غم
از دو زلفت تاب چوگان برنتابد بیش ازین

جان شیرین از تن مجروح من دوری مجوی
تن فراق صحبت جان برنتابد بیش ازین

تا به کی گویند بی سامان بگردی در جهان
این سر شوریده سامان برنتابد بیش ازین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.