۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹۴

ای دو دیده چون کنم درمان ندارد درد تو
در غم عشقت دل تنگم نباشد مرد تو

گفته بودم جان شیرین را که در کارت کنم
چون بدیدم این محقّر نیست اندر خورد تو

درد بر دردم به دل تا کی کنی از روز هجر
ای عزیز من بگو تا کی ببینم درد تو

بیش ازین از تیغ هجرانم میازار ای نگار
در جهان آخر بگو تا کیست هم آورد تو

در سرابستان چو دیدم قامتت گفتم کجاست
سرو بستان تا به جان و دل بچیند درد تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.