۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹۷

ندارم دل که دل بردارم از تو
اگرچه هست بس آزارم از تو

گل وصلت به دست دیگرانست
نصیب آخر چرا شد خارم از تو

عزیز بس کسی بودم نگارا
کنون چون خاک باری خوارم از تو

بپرس از روی زرد و آه سردم
کنون چون گرم شد بازارم از تو

اگر یاری و دلداری چنین است
برو جانا که من بیزارم از تو

چرا باری نباشد بر درت بار
ولی بر دل بود بس بارم از تو

نهال قامتت خوش در برآمد
بحمدالله که برخوردارم از تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.