۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹۹

نگارینا دل پر دردم از تو
سرشک سرخ و روی زردم از تو

مرا خون دل اندر دامن جان
بود ای نور دیده هردم از تو

ز حد بگذشت در دم تا تو دانی
که تسکینی بود بر دردم از تو

ندارم بی تو خواب و خورد یارا
بیا چون هست خواب و خوردم از تو

به سر گردم چو پرگار از غم ای یار
بسی بر دل نشیند گردم از تو

تویی با خرّمی با دیگری جفت
من بیچاره دایم فردم از تو

منم همچون قلم در اشتیاقت
به سر گرد جهان می گردم از تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.