۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰۱

تا به کی باشد دلم در دام تو
آهوی طبع دل من رام تو

شد گرفتار این دل بیچاره ام
در سر زلفین همچون شام تو

من ندیدم در جهان ای بی وفا
جز غم و اندوه در ایام تو

نیک نامی داشتم در عافیت
در غم هجران شدم بدنام تو

گرچه بدنامم ز عشقت در جهان
روز و شب ورد زبانم نام تو

آن نگار شوخ باز از رنگ و بوی
ای دل مسکین ببرد آرام تو

تا به کی باشی چنین سرگشته حال
چون نداد از لب نگارم کام تو

دیگ سودایش بپختی سالها
سوختی لیکن نپخت این خام تو

در هوای آن نگار بی وفا
من ندانم چون شود فرجام تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.