هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و جفای معشوق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که هیچ درمانی برای درد عشق او وجود ندارد. او از وابستگی شدید خود به معشوق می‌گوید و اینکه حتی با وجود رنج‌های فراوان، حاضر به ترک این عشق نیست. شاعر معشوق را سلطان جهان می‌داند و خود را گدای او می‌خواند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'بر خون ماست' ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۲۰۴

ای دل به درد عشق ندارم دوای تو
تا کی کشم بگو من مسکین جفای تو

تا دیده دید قامت و بالای آن نگار
زان رو همیشه هست به جانم بلای تو

تا هست از جهان رمقی و از جهان رگی
بیرون نمی رود ز سر من هوای تو

غایب مشو ز دیده ی معنی دو دیده ام
دل هست مسکن تو و جانم سرای تو

جانا اگر رضای تو بر خون ماست سهل
از جان توان گذشت مقدّم رضای تو

سلطانی جهان به نظر می نیایدم
زیرا که هست از دل و جان او گدای تو
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.