۱۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱۱

بردی دل من به چشم و ابرو
خون کرده ز دیده ایم در جو

بردیم جفا بسی ز دستت
ای مونس جان به قول بدگو

کردیم وفا به هرچه گفتیم
جز جور نکرد آن جفا جو

بی دوست نکرد دیده ی من
ای جان جهان نظر بهر سو

من بنده باد صبحگاهم
تا از سر زلف عنبرین بو

بویی به مشام ما رساند
تا جان بدهم برای آن بو

بر رغم حسود کور دیده
گفتم بکنیم روی در رو

نشیند و ز ما عنان بپیچید
فریاد ز آن نگار بدخو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.