۱۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱۷

صبا تو حال دل خسته با نگار بگو
حدیث روز غم ما به غمگسار بگو

اگر ملول نگردد ز من بپرس نهان
و گر بپرسدت از من به آشکار بگو

که بی وصال تو جانم به لب رسید ز غم
بیا به غور دلم رس تو زینهار بگو

بگو که ای بت سیمین عذار سنگین دل
مرا به درگه تو از چه نیست بار بگو

چو روزگار برآشفته ام چرا با ما
به جان رسید دل از جور روزگار بگو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.