۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱۸

ای صبا قصّه ی دردم بر دلدار بگو
حال این خسته هجران بر آن یار بگو

سوزش سینه مجروح پریشان مرا
بنشین پیشش و درد دل افگار بگو

نظری سوی جهان بفکن و نیکو بنگر
حالت مردمک دیده ی خونبار بگو

گر ز حال من سرگشته هجران پرسد
گشتم ای دوست به کان دل اغیار بگو

سرزنش یافته چون حلقه ی در روز و شبم
که نداریم به خلوتگه تو بار بگو

نه سلامی نه پیامی نه گذاری بر ما
کرد ترک من دلداده به یکبار بگو

غم بسیار ز دست شب هجران خوردم
رس به فریاد من خسته ی غمخوار بگو

از وصالت دمکی خسته ی هجران بنواز
که شدم روز ز هجران چو شب تار بگو

از گلستان وصال رخت ای جان جهان
از چه رو قسمت ما نیست بجز خار بگو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.