هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، از عشق و فراق معشوق سخن می‌گوید و از نیازمندی خود به وصال او می‌نالد. او با استفاده از تصاویر زیبایی مانند زلف معشوق و نرگس، احساسات خود را بیان می‌کند و از معشوق می‌خواهد که او را نوازش کند. همچنین، شاعر به فصل بهار و شادی‌های آن اشاره می‌کند و دعا می‌کند که سایه لطف معشوق همیشه پایدار بماند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۲۳۸

بنفشه چون سر زلف بتان سر افکنده
به پیش زلف تو نرگس ز جان شده بنده

نیازمند وصال توأم مرا بنواز
که نیست بنده مسکین به هجرت ارزنده

به جان تو که ازین بیشتر به درد فراق
دلم مکن چو سر زلف خود پراکنده

گرم شبی بنوازی به وصل جان پرور
لب جهان کنم از وصل دوست پر خنده

وصال عید و شب شادیست و فصل بهار
به روزگار همایون و بخت فرخنده

دعای جان تو گویم ز جان که بر دو جهان
مدام سایه لطف تو باد پاینده

هرآنکه هست ترا دوست در جهان خرّم
حسود جاه تو را هر دو دیده برکنده
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.