هوش مصنوعی:
شاعر از روزگار سخت و ناعادلانه شکایت میکند و از جفاهای دل و دیده و چرخ بیقانون مینالد. او از رنجهای عشق و دوری از معشوق سخن میگوید و آرزوی دیدار جمال یار را دارد. همچنین، اشاره میکند که همه به دنبال جمال معشوق هستند و از بلاهایی که بر دل او وارد شده، گله میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و غمگین است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفای روزگار و رنج عشق ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.
شمارهٔ ۱۲۴۲
آه از این روزگار گردیده
آه از این کار ناپسندیده
جان رسیدم به لب بگو چه کنم
از جفای تو ای دل و دیده
از جفاهای چرخ بی قانون
خون فشانیم دایم از دیده
ای بسا خار کز غمت خوردیم
یک گل از باغ وصل ناچیده
من ز وصف جمال او گشتم
عاشق روی دوست نادیده
همه چشمی جمال تو طلبند
خوش بود مردم جهان دیده
هیچ دانی بتا که آن بالا
بر دل ما بلاست از دیده
آه از این کار ناپسندیده
جان رسیدم به لب بگو چه کنم
از جفای تو ای دل و دیده
از جفاهای چرخ بی قانون
خون فشانیم دایم از دیده
ای بسا خار کز غمت خوردیم
یک گل از باغ وصل ناچیده
من ز وصف جمال او گشتم
عاشق روی دوست نادیده
همه چشمی جمال تو طلبند
خوش بود مردم جهان دیده
هیچ دانی بتا که آن بالا
بر دل ما بلاست از دیده
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.