۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵۶

از جان وصل خویش فرستم نواله ای
بر لعل می فروش خودم کن حواله ای

زانگه که لعل دلکش تو می فروش شد
ما را بده ز لعل لب خود پیاله ای

تا خال دلفریب تو دیدم به چشم دل
دادم به خون خویش به خطت حواله ای

خوی بر رخ چو ماه تو دانی چگونه است
چون لاله ای که بر سرش افتاده ژاله ای

آن روی همچو گل بنما در میان باغ
تا بشنوی ز بلبل شوریده ناله ای

در مرغزار جنّت و در گلشن صفا
چون روی دلفریب تو نشکفت لاله ای

تا چرخ لاجورد برافراشت در جهان
از مادر زمانه نیامد سلاله ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.