هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن می‌گوید و از درد فراق و بی‌قراری خود می‌نالد. او از زیبایی‌های معشوق مانند چشم‌های شوخ، موهای تابدار و لب‌های شیرینش یاد می‌کند و از طبیب برای درمان درد عشق کمک می‌خواهد، اما پاسخ می‌شنود که تنها راه درمان، صبر است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۲۵۹

بیا که بی تو ندارد دل من اسبابی
به هر جهت که نظر می کنم به هر بابی

به چشم شوخ تو سوگند می خورم شبها
نیامدست به چشمم ز عشق تو خوابی

لب تو چشمه نوش است و من چنین تشنه
به جان تشنه فروهل ز لعل خود آبی

سر دو زلف تو تاب دل من مسکین
مده به زلف پر آشوب خویشتن تابی

که بیش از این نبرد دل ز مردم هوشیار
چرا که بحر غمت [را] نبوده پایانی

شب دو زلف تو تاریک و ره نمی دانم
مگر برآیدم از روی دوست مهتابی

مرا تو مردمک دیده ی جهان بینی
که دیده سجده دو کس را دورن محرابی

به درد دل ز طبیبم طلب کردم
مرا ز لعل تو فرمود جام جّلابی

جواب داد که در صبر کام می یابند
به جان تو که مرا نیست بیش ازین تابی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.