۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶۳

زان لعل لبم بده زکاتی
تا در تن ما کنی حیاتی

چون شکّر آن لبم ندادی
ای جان و جهان کم از زکاتی

از دوست جز این قدر نخواهم
کاندر قدمش بود ثباتی

بر خط لبم دهد به هر سال
آن نور دو دیدگان براتی

در سیهی دیده گو قلم زن
گر زآنکه نیابد او دواتی

من تشنه آن لب چو قندم
سودم نکند لب فراتی

در عرصه عشقت ای جهانگیر
شاه دل من شدست ماتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.