۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶۹

دارم به لطف عام تو چشم عنایتی
بنگر به حال زارم و فرما رعایتی

عمریست تا دو چشم امیدم به راه تست
تا بشنوی به گوش خود از من حکایتی

درد فراق را چه دهم شرح در غمت
گویی که از عذاب جحیمست آیتی

گویند دل به دل رود ای دوست چون بریم
آخر نکرد در دل سختت سرایتی

گفتم مگر به عقل کناره کنم ز عشق
با عشق دوست عقل ندارد کفایتی

جانا تو قول دشمن بدگو مکن قبول
گر کرده اند از من مسکین روایتی

جرمی نکرده ایم ولی با وجود آن
جان می دهیم قبول کنی ار حمایتی

بازآ که دیده در غم هجرت به جان رسید
مشتاق روی تست دل من به غایتی

کز سر خبر ندارد و از جان شده ملول
آری مگر ز غیب ببخشد هدایتی

ملک دلم خراب شد از ماجرای غم
سلطان عشق دوست برافراخت رایتی

ما را پناه بر در تست ای جهان پناه
فرما نظر به حالم و می کن حمایتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.