۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷۱

دردا که نیست روز غمت را نهایتی
تا کی نباشدت سوی یاران عنایتی

تا چند بر دل من مسکین ستم کنی
باشد جفا و جور تو را نیز غایتی

گفتی وفا کنم نکنی گفتمت به عهد
آری بود وفای تو جانا حکایتی

چونست من به وصل تو مشتاق و تو ملول
از دل به دل نمی کند آخر سرایتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.