هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و فراق یار می‌نالد و از غم و اندوهی که بر دلش نشسته سخن می‌گوید. او با توصیف زیبایی‌های طبیعت در بهار، تضاد بین شادی جهان و غم درونی خود را نشان می‌دهد. شاعر از ضعف جسمانی و روحی خود می‌گوید و از یار می‌خواهد که به حالش ترحم کند. او سوگند یاد می‌کند که تا زنده است از یار دور نخواهد شد.
رده سنی: 15+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

شمارهٔ ۱۲۸۱

گلبن وصل ز باغ دل ما برکندی
آتشی از لب لعلت به جهان افکندی

گل به باغست و چمن خرّم و وقت طربست
ما چنین بی دل و بی یار مگر بپسندی

تن ضعیفست و دلم غمزده و وقت بهار
بلبل خاطر بیچاره از آن دربندی

هیچ لذّت ز گل امسال ندیدم باری
دل محزون تو چنین خسته جگر تا چندی

من ز هجران تو ماننده ی ابرم گریان
تو به حال من بیچاره چو گل می خندی

داد سوگند ..................................
گوئیا ای دل و دینم تو در آن سوگندی

تا جهانست نگردم ز درت تا جانست
زین سبب ای دل و جانم که بسی دلبندی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.