هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و وفاداری سخن میگوید، از روزگار وصال و عهد دلداری یاد میکند و از معشوق میخواهد که پیمان را فراموش نکند. او از جور و غصهای که بر دلش رفته شکایت دارد و آرزو میکند که معشوق با لطف به سویش بازگردد. شاعر همچنین از ناکامیهای عشقی و جفای معشوق مینالد و در نهایت اعلام میکند که بندهوار به معشوق وفادار خواهد ماند.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند غم و اندوه و جفای عشقی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۲۹۲
چه باشد ار ز من خسته دل تو یاد آری
ز روزگار وصال و ز عهد دلداری
مکن تو عهد فراموش و مگسل آن پیمان
مکش چو سرو سر از ما اگر وفاداری
ز جور و غصه بیازرده ای دل ما را
چه باشد ار ز وصالم به لطف باز آری
ندادیم شبکی کام دل ز لعل لبم
ببردی از من بیچاره دل به عیاری
عزیز مصر دل خلق عالمی بودم
مکن چنین به عزیزان کسی کند خواری؟
به خواب دیده ام آن روی همچو ماهوشش
چه باشد ار بنماید دمی به بیداری
به چشم مست و سر زلف دل ز ما بربود
نداد کام دل ما زهی سیه کاری
نهاد بار جهان بر دل من آن دلبر
وفا نکرد و جفا می کند به سر باری
منم تو را ز جهان بنده ای بدار مرا
که آن زمان به تو زیبا بود جهانداری
ز روزگار وصال و ز عهد دلداری
مکن تو عهد فراموش و مگسل آن پیمان
مکش چو سرو سر از ما اگر وفاداری
ز جور و غصه بیازرده ای دل ما را
چه باشد ار ز وصالم به لطف باز آری
ندادیم شبکی کام دل ز لعل لبم
ببردی از من بیچاره دل به عیاری
عزیز مصر دل خلق عالمی بودم
مکن چنین به عزیزان کسی کند خواری؟
به خواب دیده ام آن روی همچو ماهوشش
چه باشد ار بنماید دمی به بیداری
به چشم مست و سر زلف دل ز ما بربود
نداد کام دل ما زهی سیه کاری
نهاد بار جهان بر دل من آن دلبر
وفا نکرد و جفا می کند به سر باری
منم تو را ز جهان بنده ای بدار مرا
که آن زمان به تو زیبا بود جهانداری
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.