۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۹۲

چه باشد ار ز من خسته دل تو یاد آری
ز روزگار وصال و ز عهد دلداری

مکن تو عهد فراموش و مگسل آن پیمان
مکش چو سرو سر از ما اگر وفاداری

ز جور و غصه بیازرده ای دل ما را
چه باشد ار ز وصالم به لطف باز آری

ندادیم شبکی کام دل ز لعل لبم
ببردی از من بیچاره دل به عیاری

عزیز مصر دل خلق عالمی بودم
مکن چنین به عزیزان کسی کند خواری؟

به خواب دیده ام آن روی همچو ماهوشش
چه باشد ار بنماید دمی به بیداری

به چشم مست و سر زلف دل ز ما بربود
نداد کام دل ما زهی سیه کاری

نهاد بار جهان بر دل من آن دلبر
وفا نکرد و جفا می کند به سر باری

منم تو را ز جهان بنده ای بدار مرا
که آن زمان به تو زیبا بود جهانداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.