۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۹۶

ای دل به سر کویش رو گر هوسی داری
جان در قدمش انداز گر خود نفسی داری

یا کام دلم از لب یک لحظه بده جانا
یا جان بستان از من تو بنده بسی داری

در پای شهید عشق چون کشته شوم آخر
دریاب دل ما را گر دست رسی داری

من بلبل بستانم محزون نه روا باشد
پر بسته مرا تا کی اندر قفسی داری

حرفی ز فراق تو کردیم بیان دانی
ای نور دو چشمم گر در خانه کسی داری

ای خاطر تو گوهر دریای محیطی تو
در گرد جهان می گرد باری ز خسی داری

خال لب شیرینت دانی به چه می ماند
گویی شکرستان را شحنه مگسی داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.