۱۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰۴

حاش لله که مرا جز تو بود دلداری
یا دلم غیر غم عشق گزیند یاری

غم حال من بی دل بخور امروز که نیست
به جهانم بجز از عشق رخت غمخواری

زارم از عشق رخ خوب تو دریاب مرا
مکن آزرده خدا را به جفا بازاری

گفتمش قصد دل و دین من آخر چه سبب
کرده ای، ای دل و دینم تو بگو گفت آری

گفتم ای جان ز گلستان وصالت هرگز
چون ندیدم من دلخسته مگر جز خاری

از چه رو این همه بیداد پسندی بر من
گر نوازیم همانا که نباشد عاری

گرچه از حال من خسته جگر بی خبری
جان شیرین به سر عشق تو کردم باری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.