هوش مصنوعی:
شاعر از درد دل و عشق بیپاسخ خود میگوید که تنها درمان آن وصال معشوق است. طبیبان نیز درمان او را در لبهای معشوق میدانند. شاعر از بخت بد خود شکایت کرده و آرزوی لطف و توجه معشوق را دارد. در پایان، معشوق پاسخ میدهد که وصال او نیازمند بخت یاری است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای سنین پایینتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی دارد.
شمارهٔ ۱۳۰۵
به دردی دل گرفتارست باری
که درمان نیستش جز وصل یاری
طبیبانم دوا گفتند از آن لب
که هست او نازنینی گلعذاری
مگر درد دلم زان لب شود خوش
که گل با شکّرش بودست کاری
مسلمانان چه تدبیرم که نگرفت
دو دست بخت من یک شب نگاری
چه باشد گر چو سرو ناز روزی
ز لطف خود کند بر ما گذاری
مگر بر دیده مالم خاک پایت
که بر دل دارم از هجران غباری
به فریادم رس ای دلبر کزین بیش
ندارم طاقت هجر تو باری
جوابم داد کای بیچاره هیهات
به وصلم تا که باشد بختیاری
اگر بختم دهد یاری به وصلت
جهان را نیز باشد بخت یاری
که درمان نیستش جز وصل یاری
طبیبانم دوا گفتند از آن لب
که هست او نازنینی گلعذاری
مگر درد دلم زان لب شود خوش
که گل با شکّرش بودست کاری
مسلمانان چه تدبیرم که نگرفت
دو دست بخت من یک شب نگاری
چه باشد گر چو سرو ناز روزی
ز لطف خود کند بر ما گذاری
مگر بر دیده مالم خاک پایت
که بر دل دارم از هجران غباری
به فریادم رس ای دلبر کزین بیش
ندارم طاقت هجر تو باری
جوابم داد کای بیچاره هیهات
به وصلم تا که باشد بختیاری
اگر بختم دهد یاری به وصلت
جهان را نیز باشد بخت یاری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.