هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و دلتنگی خود سخن میگوید و از معشوق میخواهد که به او توجه کند. او خود را همچون خاک بر سر راه معشوق میداند و امیدوار است که معشوق حتی برای لحظهای به او نگاه کند. شاعر از درد عشق و بیتوجهی معشوق مینالد و بیان میکند که هیچچیز جز معشوق برایش مهم نیست. در پایان، از معشوق میخواهد که به روی او باز کند، چرا که راهی جز درگاه او ندارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات بهکاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارند.
شمارهٔ ۱۳۰۸
چه باشد ار به من خسته دل کنی نظری
و یا بپرسی از حال زار من خبری
چو خاک بر سر راهت فتاده ام چه عجب
اگر تو بر سر خاک رهی کنی گذری
مرا تو مردمک دیده ای و در غم عشق
به روی آب فکندیم با تو ما سپری
شرار آه من از چرخ نیلگون بگذشت
نمی کند به دل همچو آهنت اثری
به تحفه خواستی از من روان فرستادم
به غیر جان نبود چون کنیم ما حضری
تو را چو ما و به از ما بسی نگارینست
به جان تو که نداریم غیر تو دگری
نظر به حال جهان کن دمی ز روی کرم
که مه دریغ نمی دارد از جهان نظری
چو حلقه می زنمت سر به در دری بگشای
که ره نمی برم ای دوست جز درت به دری
و یا بپرسی از حال زار من خبری
چو خاک بر سر راهت فتاده ام چه عجب
اگر تو بر سر خاک رهی کنی گذری
مرا تو مردمک دیده ای و در غم عشق
به روی آب فکندیم با تو ما سپری
شرار آه من از چرخ نیلگون بگذشت
نمی کند به دل همچو آهنت اثری
به تحفه خواستی از من روان فرستادم
به غیر جان نبود چون کنیم ما حضری
تو را چو ما و به از ما بسی نگارینست
به جان تو که نداریم غیر تو دگری
نظر به حال جهان کن دمی ز روی کرم
که مه دریغ نمی دارد از جهان نظری
چو حلقه می زنمت سر به در دری بگشای
که ره نمی برم ای دوست جز درت به دری
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.