هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و فراق از معشوق خود سخن می‌گوید و درد دوری و مهجوری را بیان می‌کند. او از نبود معشوق و تأثیر آن بر دلش می‌نالد و اشاره می‌کند که هیچ درمانی جز وصال معشوق برای دردش وجود ندارد. همچنین، شاعر به مقایسه‌ای بین عشق زمینی و عشق الهی می‌پردازد و بیان می‌کند که هوای بلند دارد و به دنبال معشوقی والا است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی داشته باشد.

شمارهٔ ۱۳۱۲

فدای جان منست آن نگار چون حوری
بگو چگونه توان کرد از رخش دوری

به جان رسید دل من ز درد روز فراق
از آنکه هست دلم را دوای مهجوری

طبیب درد دلم را دوا نکرد و برفت
که نیست جز شب وصلش دوای رنجوری

ز شهد لب چو کنم نوش می بدادم نیش
چه چاره چونکه ترا نیست خوی دلجویی

بهشت و جنّت و حور و قصور بی رخ تو
چه گونه در نظر آید مرا تو منظوری

دلا هوای بلندست از جهان ما را
ز شاهباز نیاید مزاج عصفوری
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.