۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۱۸

وقت آنست که بر ما نظری اندازی
بیش از اینم به سر بوته ی غم نگدازی

تو چو خورشید جهانی و منم ذرّه صفت
چه شود گر نظر مهر به ما اندازی

تو کریمی و رحیمی و من از خاکم و خشت
خاک را از کرمت حور وشی می سازی

ای دل غمزده تا کی به هواداری دوست
جان ببازی به سر کویش و در پروازی

عشق بازی نه به بازیست هوائیست بلند
تو که گنجشک ضعیفی نکنی شهبازی

دل سرگشته به من گفت که یک لحظه خموش
گر کنی با من درویش دمی دمسازی

آنچه گویم ز من خسته هجران بشنو
چون به وصلش برسی جان و جهان در بازی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.