هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و نیاز خود به معشوق می‌گوید و از او می‌خواهد که به او توجه کند. او خود را در مقابل معشوق کوچک و ناچیز می‌داند و از کرم و رحمت معشوق سخن می‌گوید. شاعر از دل غمزده‌اش می‌خواهد که به عشق وفادار بماند و به دنبال معشوق باشد. او عشق را بازی‌ای سبک نمی‌داند، بلکه آن را هوایی بلند و ارزشمند توصیف می‌کند. در پایان، شاعر از خسته‌دلی خود می‌گوید و امیدوار است که به وصال معشوق برسد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۳۱۸

وقت آنست که بر ما نظری اندازی
بیش از اینم به سر بوته ی غم نگدازی

تو چو خورشید جهانی و منم ذرّه صفت
چه شود گر نظر مهر به ما اندازی

تو کریمی و رحیمی و من از خاکم و خشت
خاک را از کرمت حور وشی می سازی

ای دل غمزده تا کی به هواداری دوست
جان ببازی به سر کویش و در پروازی

عشق بازی نه به بازیست هوائیست بلند
تو که گنجشک ضعیفی نکنی شهبازی

دل سرگشته به من گفت که یک لحظه خموش
گر کنی با من درویش دمی دمسازی

آنچه گویم ز من خسته هجران بشنو
چون به وصلش برسی جان و جهان در بازی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.