هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و هجران معشوق می‌گوید و درد فراق را بیان می‌کند. او از زیبایی‌های معشوق مانند رویش، قامتش و ابروانش سخن می‌گوید و آرزوی وصال دارد. همچنین، از حسرت و ملال هجران می‌نالد و امید به درمان دردها دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده‌تر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۳۳۸

در دیده ام نیامد جز روی تو خیالی
جز قامتش نیامد در چشم ما نهالی

هجران به جانم آورد بر حال من ببخشای
جانم به طاقت آمد در حسرت وصالی

در حسرتم که روزی در خاک پات غلطم
ای آب زندگانی گر افتدت مجالی

چون چنگم ار نوازی از وصل خویش یک شب
یابند دشمنانت چون عود گوشمالی

حیران آن دو ابرو پیوسته من ز جانم
سرگشته در شب [تار] از جتسن هلالی

هر درد را زوالی باشد به روز درمان
آخر چرا ندارد هجران تو زوالی

سرو بلند بی تو ذوقی چنان ندارد
دارد قدت نگارا از لطف اعتدالی

خواهم که همچو دامن افتم به پات لیکن
ترسم ز من نشیند بر خاطرت ملالی

عمری که در جهانم سرگشته همچو پرگار
چشمم ندیده باری چون روی تو جمالی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.