هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و شیفتگی خود به معشوق سخن میگوید. او از زیبایی و جذابیت معشوق، از جمله موهایش، لبها و چشمهای مست او یاد میکند و بیان میکند که چگونه این عشق او را اسیر کرده است. شاعر همچنین از ناتوانی خود در برابر جذابیت معشوق و شکستن توبههایش به دلیل نگاههای او سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم عمیق عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد که معمولاً در سنین بالاتر یافت میشود.
غزل شمارهٔ ۴۲۳
دستم نرسد به زلف چون شستش
در پای از آن فتادم از دستش
گر مرغ هوای او شوم شاید
صد دام معنبر است در شستش
از لب ندهد میی و میداند
مخموری من ز نرگس مستش
بیچاره دلم که چشم مست او
صد توبه به یک کرشمه بشکستش
بشکفت گل رخش به زیبایی
غنچه ز میان جان کمر بستش
از بس که بریخت مشک از زلفش
چون خاک به زیر پای شد پستش
چون بود بتی چنان که در عالم
بپرستندش که جای آن هستش
یک یک سر موی من همی گوید
رویش بنگر که گفت مپرستش
نی نی که نقاب بر نمیدارد
تا سجده نمیکنند پیوستش
عطار دلی که داشت در عشقش
برخاست اومید و نیست بنشستش
در پای از آن فتادم از دستش
گر مرغ هوای او شوم شاید
صد دام معنبر است در شستش
از لب ندهد میی و میداند
مخموری من ز نرگس مستش
بیچاره دلم که چشم مست او
صد توبه به یک کرشمه بشکستش
بشکفت گل رخش به زیبایی
غنچه ز میان جان کمر بستش
از بس که بریخت مشک از زلفش
چون خاک به زیر پای شد پستش
چون بود بتی چنان که در عالم
بپرستندش که جای آن هستش
یک یک سر موی من همی گوید
رویش بنگر که گفت مپرستش
نی نی که نقاب بر نمیدارد
تا سجده نمیکنند پیوستش
عطار دلی که داشت در عشقش
برخاست اومید و نیست بنشستش
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.