هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از غم و اندوه ناشی از هجران معشوق مینالد و آرزو میکند که روزی چرخ روزگار به کام او بچرخد و غم از دلش زدوده شود. او از درد فراق و بیهمدمی در غم شکایت میکند و از معشوق میخواهد که مانند مسیحا به دادش برسد. شاعر ابراز میکند که حاضر است جهان را فدای دیدار معشوق کند و با وجود بیمهری معشوق، باز هم به او عشق میورزد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۳۴۳
چرخ کی گردد به کام ما دمی
تا زداید از دل تنگم غمی
تا نهد بر جان مجروحم ز لطف
از شب وصل نگارم مرهمی
باشدم هردم غمی بر دل ز هجر
چون کنم در غم ندارم همدمی
جان بدادم از غم عشقت کنون
ای مسیحای زمان در دم دمی
این دل مسکین شد از هجر تو خون
چون تواند دم کشیدن دم دمی
گر خرامیدی چو سروی سوی ما
من جهان دردم فدایش کردمی
گرچه ماه نو بود در عید خوب
هم ندارد همچو ابرویت خمی
ای عزیز من نمی ارزد چرا
با غم روی تو پیشم عالمی
گرچه مهرت نیست با ما دلبرا
هم ز روی لطف بنوازم دمی
تا زداید از دل تنگم غمی
تا نهد بر جان مجروحم ز لطف
از شب وصل نگارم مرهمی
باشدم هردم غمی بر دل ز هجر
چون کنم در غم ندارم همدمی
جان بدادم از غم عشقت کنون
ای مسیحای زمان در دم دمی
این دل مسکین شد از هجر تو خون
چون تواند دم کشیدن دم دمی
گر خرامیدی چو سروی سوی ما
من جهان دردم فدایش کردمی
گرچه ماه نو بود در عید خوب
هم ندارد همچو ابرویت خمی
ای عزیز من نمی ارزد چرا
با غم روی تو پیشم عالمی
گرچه مهرت نیست با ما دلبرا
هم ز روی لطف بنوازم دمی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.